درست است که یک کسبوکار نیاز به کسب درآمد دارد اما بسیاری از کارآفرینان بیش از اندازه به این پرسش فکر می کنند که آیا یک ایده کسبوکاری میتواند درآمد مناسب ایجاد کند یا نه. آنها چنان به یافتن پاسخ این پرسش برای ایده خود مشغول میشوند که فراموش میکنند یک سوال مهمتر را از خود بپرسند: این که اصلا آیا این راه، همان راهی است که آنها میخواهند ازش پول بدست بیاورند؟
پیدا کردن روشی که بتواند درآمد ایجاد کند، ساده است و خیلی کارها را می توان برای بدست آوردن پول انجام داد که لزوما خلاف هم نیستند اما کسب درآمد همه ماجرا نیست.
شما شاید این تجربه را داشته باشید که کاری را برای کسب درآمد انجام داده اید اما پس از مدتی این احساس به شما دست داده که کار و زندگی باید چیزی بیشتر از این داشته باشد. و احتمالا با خودتان خیلی کلنجار رفتهاید که آیا این کار را باید ادامه بدهم یا نه. از یک طرف ممکن است به درآمد آن نیاز داشته باشید و از طرف دیگر از انجام آن خیلی لذتی نبرید.
اگر کارتان باعث ناراحتی و افسردگی شما بشود، نمیتوانید به بهترین شکل، کار کنید. احتمالا در این وضعیت، حقوق یا درآمدی که کسب می کنید را به عنوان نوعی غرامت برای ناراحتیهایتان تعبیر کنید اما عمیقا میدانید که این صرفا پول نیست که انگیزه بکارگیری همه پتانسیلها و توانمندیهایتان است و پول به تنهایی نمی تواند باعث خوشحالی شما شود.
احساس خوشبختی در کار
اگر میخواهید بهترین کاری را که میتوانید انجام دهید را انجام بدهید و به پتانسیل کامل خود دست پیدا کنید، باید کاری را انجام دهید که در راستای رسیدن به هدف شما باشد. احساس خوشبختی در کار نه تنها حس خوبی است بلکه کارایی شما را هم بالاتر می برد. وقتی احساس خوشبختی کنید بی قراری نمی کنید، حواستان پرت نیست، و نمی خواهید کار دیگری انجام دهید و کاملا درگیر و متمرکز بر کاری هستید که این حس خوب را در شما ایجاد کرده است.
تحقیقات زیادی در روانشناسی مثبت یا Positive Psychology نشان می دهد که خوشبختی و معنا به شدت به یکدیگر مرتبط هستند. هرچه معنای بهتر و بزرگتری در زندگی داشته باشیم، احساس خوشبختی بیشتری می کنیم. و هرچه احساس خوشبختی بیشتری داشته باشیم، برای رسیدن به اهداف بزرگتری در زندگی انگیزه میگیریم.
وقتی کار شما بخشی از چشم انداز و هدف زندگی شما باشد دارید در جهت درست حرکت می کنید. با تلاش می توان بر موانع غلبه کرد. طی کردن مسیر رسیدن به هدف، ارزش قربانی کردن و تحمل همه زحمات برای دستیابی به نتیجه ای شگفت انگیز را دارد چرا که به تحقق آرزوهای زندگی خود نزدیکتر میشوید.
انسان در جستجوی معنا
انسانها تنها موجوداتی در کره زمین هستند که می توانند موجودیت خود را زیر سوال ببرند. مهمترین و بزرگترین ماجرای زندگی هر فرد، یافتن معنا و هدف است و بحث های فلسفی و پرسش درباره معنای زندگی انسان قرن ها قدمت دارد.
معانی در مرکز اصلی زندگی ما و همچنین در مرکز هر کار دیگری قرار دارند. ما انسان ها در زندگی، معنا را از راه هدفمندی در مییابیم. هدفی که زندگی و زنده بودن را ارزشمند میکند. ویکتور فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا می گوید برای رشد بهینه انسان یک معنای محکم و قوی ضروری است. به باور دکتر فرانکل، معنا چندین کارکرد مهم در زندگی انسان دارد. اولا، معنا هدفی را برای زندگی ما فراهم می کند. دوم، معنا، معیارهایی را به ما می دهد که براساس آن اقدامات و رفتارهایمان را بتوانیم قضاوت کنیم. و سوم، این امر به ما احساس کنترل بر اتفاقات زندگیمان را می دهد. همچنین، به ما حس ارزشمند بودن می دهد. انسانی که نمی تواند معنای مناسبی در زندگی پیدا کنند یا مواقعی که معانی قبلی خود را کنار می گذارند یا از آن فراتر می رود، دچار ناراحتی و پریشانی می شود. بسیاری از مشکلات احساسی، ناشی از عدم یافتن معنا در زندگی است و تنها با یافتن دلیلی که به عمرمان ارزش برای زندگی کردن می دهد می تواند رفع شود.
این موضوع در کسب و کار نیز صدق می کند. استارتاپ و کارآفرینی هم به یک معنی و هدف نیاز دارد.
همانطور که پیشتر نوشته ام، کارآفرینی چیزی بیش از راه اندازی یک کسب و کار است. یک کارآفرین باید چشم انداز روشنی از آینده داشته باشد و از آن چشم انداز برای ساختن چیزی کاملاً جدید استفاده کند. چیزی که جامعه را یک گام به واقعیتی که می خواهند خلق کنند نزدیکتر می کند. این چشم انداز باید به دیگران الهام ببخشد، و نه تنها به کارآفرین بلکه به همه کسانی که او را در این راه دنبال می کنند معنا بدهد.
تفاوت صاحب کسب و کار با کارآفرین
یک فرد کاسب یا صاحب کسب و کار، کسب و کار خود را با این هدف شروع می کند که رئیس خود باشد و یک شغل مطمئن برای خودش شروع کند و احتمالا اگر زنگ باشد به درآمد خوبی برسد. این فرد معمولا کسب و کار خود را در چیزهایی که از آن ها سررشته دارد شروع می کنند و به ندرت بتواند تصور کند چه چیزی از زندگی می خواهد، چه رسد به اینکه برای کسب و کار خود چه می خواهند. دستیابی به سود بیشتر هدف و انگیزه اصلی این گونه افراد است. وقتی سود می کنند احساس خوشبختی دارند و با کوچکترین زیانی عزا می گیرند. از خلاءها و منافذ قانونی بهره میبرند. فرصت طلبی و سودجویی را زرنگی میدانند و به چیزی جز جیبشان فکر نمی کنند.
اما یک کارآفرین یک کسب و کار ایجاد میکند چرا که برایش هیجان انگیز و چالش برانگیز است. او باید تمام تلاش خود را برای رسیدن به موفقیت بکار بگیرد. او به اندازه لازم تصویر مشخص و واضحی از چگونگی رسیدن به موفقیت و نتیجه ای که قرار است بدست بیاید را دارد.
یک کارآفرین از روش های درست برای تبدیل چشم اندازش به واقعیت استفاده میکند. فرصت آفرینی و موقعیت شناس است، قانون گریز نیست، به حقوق دیگران احترام می گذارد، به اصول انسانی توجه میکند. در فعالیتهای روزمره کسب و کار خود غرق نمیشود و همیشه تصویر بزرگتر را جلوی چشمش دارد.
این نیاز به معنا و اثرگذاری، در زندگی کارآفرینان به ویژه آن هایی که معتقدند کارشان چیزی بیش از یک شغل است ، به وضوح نمایان است. شما که این مطلب را در خوشفکری دارید می خوانید به احتمال زیاد از این دسته افراد هستید. بنابراین می توان برخی از خواسته هایی را که احتمالا در حال حاضر دارید را می توان حدس زد:
اینکه شما به دنبال معنا هستید، چیزی بیشتر از یک زندگی معمولی می خواهید. شما می خواهید زندگی تان را حول چیزها و کارهایی که به شما انگیزه و انرژی می دهند بنا کنید. شما می خواهید اثرگذار باشید و می خواهید این کار را از طریق حل یک مساله یا راه اندازی یک کسب و کار انجام دهید. شما می خواهید وضع موجود را بهتر کنید و راهی را بروید که منحصر به خود شما است.
کارآفرینی هدف محور یا هدفمند یعنی کشف هدف و هم سو کردن آن با رسالت اصلی کسب و کارتان. این موضوع می تواند مهمترین کار در ساختن یک زندگی تأثیرگذار و معنادار باشد.
البته در طول راه، به احتمال زیاد چیزهای زیادی راجع به خودتان خواهید آموخت. عادات، علایق، ترس ها، راههای اثرگذاری و غیره. و در این میان، یک سفر هدفمند به اعماق درون خود، رهایی بخش ترین و مهمترین سفری است که می توانید در کل عمرتان بروید.
کارآفرین هدفمند کیست؟
یک کارآفرین هدفمند، تجربیات بی نظیرش در زندگی را به یک کسب و کار هدایت می کند تا به شکلی منحصر به فرد بتواند تأثیر بگذارد. او به وضوح می داند می خواهد به چه کسی خدمت کند، و همه چیز را در کسب و کار خود طوری هماهنگ و همسو می کنند تا تغییر مثبت ایجاد کند.
این افراد از تغییر و تحولی که بوجود می آورند انرژی می گیرند و برای جستجو و یافتن معنای زندگی شان انگیزه دارند. اغلب این نوع کارآفرینان کسب و کار خود را حول تجربیات شخصی خود بنا کرده اند.
چگونه کارهایی که باعث خوشحالیمان میشود را پیدا کنیم؟
درمسیر جستجو و یافتن معنا، پیدا کردن کارهایی که شما از انجامش خوشحال باشید، گام اول است. برای اینکه بفهمید چه نوع کاری شما را خوشحال می کند، ابتدا باید از خودتان چند سوال بپرسید. از جمله اینکه: چه چیزی باعث ایجاد شادی در زندگی می شود؟ انجام چه کاری به شما بهترین حس و حال را می دهد؟ مدل کاری شما چگونه است؟ انجام چه نوع کارها و پروژه هایی خیلی راحت و مثل آب خوردن است؟ اصلاً انجام چه چیزی برای شما مثل کارکردن به نظر نمی رسد؟
به قول پل گراهام، بنیانگذار Y Combinator برای اینکه پی ببریم آیا مردم کاری را که انجام می دهند دوست دارند یا نه کافیست بدانیم آیا حاضرند آن را مجانی هم انجام دهند؟ حتی اگر برای تأمین مخارج زندگی مجبور به کار در شغل دیگری باشند؟
به شخصه برای من اینطوری است که کارهایی مانند مطالعه، نوشته و حرف زدن عمیق درباره نوآوری و کارآفرینی و همچنین همفکری و صحبت با استارتاپ ها خسته ام نمی کند. مغز من طوری عمل می کند که هرچه بیشتر و عمقی تر یاد بگیرم حس بهتری بهم دست می دهد. یکی از دلایلی که خوشفکری را ساختم و از حدود ده سال پیش در آن می نویسم این است. بر این باورم که اگر حتی درآمدی هم از این نداشته باشم باز هم این را ادامه خواهم داد.
این مثال تا اندازه زیادی می تواند برای هر کسی رخ دهد. افراد زیادی هستند که در زمان های آزاد خود کار مورد علاقه شان را انجام می دهند. این کارها همان چیزهایی هستند که حال خوش را برای آن ها به ارمغان می آورد. بنابراین بهتر است که این حال خوش را بزرگتر و بیشتر وارد زندگی شان بکنند. یعنی تلاش کنند راهی پیدا کنند که همین کارهایی که به احتمال زیاد به زندگی شان معنا می دهد را به اولویت های اصلی زندگی شان تبدیل کنند چرا که وقتی کاری را انجام می دهید که به طور خالصانه از درون شما می جوشند و به زندگی شما حس خوب می دهد، می توانید به هدف زندگی تان نزدیک تر شوید.
چگونه کارهای مورد علاقه خود را به نیازهای جامعه گره یزنیم؟
همانطور که گفته شد انجام کارهایی که حال آدم را خوب می کند گام اول است اما اگر این کارها نتایج و دستاوردهای به درد بخوری نداشته باشد چه فایده ای دارد؟ انجام کارهایی که هم علاقه داریم و هم اثری در دنیای پیرامون مان می گذارد بهترین ترکیب کاری است. برای رسیدن به این ترکیب باید از خود بپرسید که چه مشکلات و نیازهایی را در اطراف خود می توانید پیدا کنید که می تواند با انجام کار مورد علاقه تان حل شود؟ انجام کارهایی که دوست دارید چه خدمتی به دیگران می تواند بکند؟
در مثال خودم، خوشفکری اگرچه جایی برای نوشتن درباره استارتاپ و کارآفرینی و نوآوری است ما همزمان جایی برای خواندن رایگان آن هم است. بنابراین هدف من از راه اندازی و نوشتن در خوشفکری ایجاد محلی برای آموزش، تحلیل و انتقال تجربیات و دانش به استارتاپ ها و کارآفرینان هم هست. در واقع درک این موضوع که فعالیت من در خوشفکری تا اندازه ای بر روی بهتر شدن زندگی کارآفرینان استارتاپی اثری داشته است بسیار من را خوشحال کرده و می کند.
چگونه از انجام کارهای مورد علاقهمان درآمد کسب کنیم؟
حال ممکن است این پرسش پیش بیاید که اگر کسی به کسب درآمد نیاز داشته باشد و انجام کارهای مورد علاقه اش نتواند درآمد کافی برایش ایجاد کند چه باید کرد؟
در این صورت به احتمال زیاد آن کارها نمی تواند نیاز اندازه مناسبی از مخاطبان را به درستی حل کند. یعنی یا تعداد کسانی که از رفع نیازشان بهره مند می شوند به اندازه کافی نیست (بازار بزرگی ندارد) و یا روش رفع نیاز مناسب نیست که هر کدام از این ها دلایل خاص خود را می تواند داشته باشد.
بوم زندگی، ابزاری برای هدف در زندگی
اما پرسش مهم این است که چگونه انگیزه، احساس رضایت و خوشبختی را در کار و زندگی بیابیم؟ مطالعات گوناگونی نشان می دهد که داشتن معنا و اثرگذاری مثبت، انگیزه های اصلی کار هستند.
بر اساس این گزارش موسسه مکنزی یک شرکت بزرگ فناوری در خاورمیانه یک مطالعه کامل را در مورد ایجاد انگیزه در کارمندان خود انجام داده است و با بررسی ترکیبی بیش از ۱۰۰ متغیر گوناگون به دنبال این بوده است که بفهمد بهترین عامل ایجاد انگیزه در کارمندانش چیست. متغیرهای مورد بررسی شامل انواع مختلفی از روشهای دستمزد و جبران خدمت، فضای کار، اندازه تیم ها، مدیریت، و رتبه های عملکردی توسط سایر همکاران و مدیران بود. این شرکت دریافت که معنا یا به عبارت دیگر «دیدن هدف و ارزش در کار» مهمترین عامل است که ۵۰ درصد امتیاز انگیزه کار را به خود اختصاص داده است. در واقع این دستمزد نبود که عامل اصلی ایجاد انگیزه بود. حتی در برخی موارد کارمندانی بودند که با درآمد بالاتر از سایر افراد انگیزه کمتری داشتند. در نتیجه این مطالعه، این شرکت برنامه افزایش دستمزد کارکنان را به میزان ۱۰۰ میلیون دلار برای رسیدن با رقبایش متوقف کرد.
امروزه با توجه به انتظارات متفاوت نسل های جدیدتر از زندگی و کار، نیاز به روشها و ابزارهای جدیدی برای اندیشیدن در این باره است.
خانم سونیا کِسلر (Songya Kesler) که مربی و معمار مردم+کسبوکار است با الهام از بوم مدل (الگوی) کسب و کار (Business Model Canvas) آقای اوستروالدر و بوم لین (Lean Canvas) آقای اش موریا یکی از این ابزارها را به نام بوم زندگی (Life Canvas) خلق کرده است. بوم مدل کسب و کار و بوم لین چارچوب هایی هستند که استارتاپ ها و شرکت های بزرگ برای مشخص کردن مدل تجاری خود و سازماندهی استراتژی ها، روشها و اهداف تجاریشان استفاده می کنند.
خانم کسلر معتقد است همانطور که کسب و کارها از بیانیه چشم انداز، بیانیه ماموریت و لیست ارزشهایشان به عنوان ابزارهای ارتباطی برای حاکمیت شرکتی و فرهنگ سازمانی بهره می برند، درک اهداف بلند مدت، چگونگی رسیدن به آنها می تواند به افراد در تصمیم گیریهای بهتر زندگی کمک کند.
یکی دیگر از زمینه های استراتژی کسب و کار، ارزیابی منابع و ظرفیت ها و درک ارزش منحصر پیشنهادی یک کسب و کار است. این موضوع در استراتژی زندگی فردی هم صدق می کند. توانمندی های یک فرد که مبتنی بر استعدادهای درونی و مهارتهای آموخته شده است هر کسی را منحصر به فرد می کند.
به باور خانم کسلر کسی که بوم زندگی خود را تکمیل کرده باشد می داند که کیست چه می خواهد، و افراد و فرصت های گوناگون به سراغش می آیند تا بتواند چشم انداز خود را به واقعیت تبدیل کند.
منبع : سایت خوشفکری